آدم ها چقدر زود عوض میشن ، این تغییر خیلی عجیبه .

صبح یه روز زمستونی بند انگشتی عزیزم ، دخترم ، بدنیا اومد . حس عجیبی بود . عجیب اما در عین حال شیرین و وصف نشدنی . امروز دخترکم دقیقا یکماهه شد ‌. یکماه دیدن صورت یه موجود کوچولو که گاهی گریه میکنه ، میخنده ، توی خواب غرغر میکنه و حتی اخم میکنه ! روز ها به سرعت و شب های بی خوابی به کندی میگذرن و منو بند انگشتی در کنار هم تجربه کسب میکنیم و بزرگ میشیم . این فصل ، فصل جدیدی توی زندگی من و بند انگشتیه .

دختری به نام بند انگشتی

، ,بند ,انگشتی ,میکنه ,روز ,یه ,بند انگشتی ,بی خوابی ,های بی ,شب های ,خوابی به

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آنچه نمیگویم و لمس میکنم. زمین شناسی پلاس Ge گروه فرهنگی هنری اچ پلاس scratch Throw away my posts احساس دانلود سریال قورباغه وبلاگ روستای سیبستان عمومی ترفندهای کامپیوتری